بیداری

اگر ذهن ناتوان است، اگر ذهن برای این ساخته نشده که قهرمانانه و قاطعانه به مرزها رخنه کند، ای کاش که دل توان آن را داشته باشد!

"تجربه های معنوی" / نیکوس کازانتزاکیس / ترجمه مسیحا برزگر


+اتفاق ِ چهارم

+این وبلاگ: چوپان دروغگو

همسر شایسته ی شما

  در جستجوی عشق زندگی از دکتر کلارک وارن

در راستای بحث های مربوط به پست پایین، این کتاب بالارو بخونید:


توضیحات بیشتر اینجا

یک وعده غذای گرم

... گرسنگی قیمت ها را به من یاد داد. فکر نان تازه مرا کاملا از خود بی خود می کرد، من غروب ها ساعت های متمادی بی هدف در شهر پرسه می زدم و به هیچ چیز دیگر فکر نمی کردم به جز نان.

چشم هایم می سوخت، زانوهایم از ضعف خم می شد و حس می کردم چیزی مثل گرگ درنده در وجودم هست. نان.

- از متن کتاب "نان سال های جوانی" نوشته "هانریش بل" ترجمه "محمد اسماعیل زاده" -

چقدر این بخش هایی که یک نان اضافه یا رایگان مردمی را شاد میکند مرا به یاد زندگی امروزمان می اندازد... ببینید مردم به کجا رسیده اند که برای خریدن مرغ کیلویی4650تومانی ،با این گرما و آفتاب، در صف های 100نفری می ایستند... بی شک چند وقت دیگر با لمس یک نان گرم، تصور بهشت را خواهیم داشت...

زندگی ست داریم؟!

خواندن کتاب را توصیه می کنم، برنده جایز نوبل ادبیات1972 و گئورگ بوخنر1967.

نه؟

ما حتی بر درستی حرف هایمان هم با "نه" تاکید می کنیم، نه؟

حتما بخوانید: گفته های طنز آمیز / از دور نزدیک همیم/ بابک آتشین جان/۲۵۰۰تومان