بیــــــــــــــا بغلم


هندوانه ولنتاین


زمان داند و مـــن..

حتی تبر عشق..

هیچ زنی را ، در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که به یکباره عاشق مردی شود!  زن ها آرام آرام در یک مرد جوانه میزنند. اما امان از وقتی که زنی ، در وجود مردش ریشه بدواند . این جور عشق های یک زن را ، هیچ تبری نمی تواند از پا در بیاورد . حالا میخواهد تبر زمان باشد ، یا حتی تبر مرگ ... . اما چرا ... همیشه یک استثنا وجود دارد و آن برای از ریشه خشکاندن یک زن ، . . . "خیانت "به عشق اوست.

مادر مرا ببخش

مادرم روزی هشتصد و شصت و هفت هزار بار می گوید ازدواج کنم!...
و بی شک اگر من روزی با مردی ازدواج کنم که با هم به مهمانی های احمقانه ای برویم که مردان یک طرف جمع شوند و از سیاست و کار و فوتبال بگویند و زنان یک طرف دیگر جمع شوند و از پدیکور و مانیکور و انواع و اقسام رژیم غذایی و ساکشن و پروتز لب و پستان و جُک های ث-ک- ص -ی و چگونگی شوهرهایشان در رختخواب و سریال های ترکیه ای ماهواره و خرم خاتون حرف بزنند، خودم را آتش می زنم!!!
مادر ِ من، عزیز دلم، اگر مردی را پیدا کردی که با من به دوچرخه سواری و تئاتر دیدن و کنسرت رفتن و فیلم دیدن و آهنگ های (غیر پاپ) دانلود کردن و شعر و کتاب خواندن و کافه رفتن و شب گردی های بی هوا و سفر های بی هوا با کوله پشتی و عکاسی و نقاشی و سر به سر هم گذاشتن و دیوانه بازی هایی از این دست زد، و آنقدر به با هم بودنمان ایمان داشت که به زمین و زمان و هر پشه ی نَری که از دور و برم رد می شود گیر نداد، و به من احساس "رفیق" بودن داد و نه تنها احساس "زن" بودن، طوری که تمام دنیا به رفاقت و رابطه مان حسودی شان شد و مجبور شدیم برای چشم نظرهایشان هر روز اسفند دود کنیم، آن وقت شاید یک فکری برای رسیدنت به آرزویت کردم!... که با علم به اینکه این خراب شده نامش ایران است، و ازدواج به جای اینکه سندِ با هم بودنِ "من" و "او" باشد، سندِ با هم بودن دو ایل و طایفه و حرف و حدیث هایشان و احتمالا همان مهمانی های احمقانه و غرق شدن در باتلاقِ خرج و مخارج و روزمرگیِ محض ست، احتمالا هرگز به آرزویت نخواهی رسید...مرا ببخش...

زندگی


گنج یاب

چه سخت است تُنگِ ماهی بودن !

نَشکنی ، زندانبانی ؛ بشکنی ، قاتلی . . .

خوش به حال آب !

یافتن عشق مانند یافتن کفش است ، گاهی آدمها به دنبال آنهایی که زیبا هستند میروند اما در نهایت یکی که با آن احساس راحتی میکنند را برمی گزینند !!

اوهوم؟؟؟


شهامت کن..


روز جهانی بوسه حتا....


شاید هم دیگر ننویسم.

می نویسم که تو بخوانی


اما حیف!

دیگران عاشقانه های مرا میخوانند

و یاد عشق خودشان می افتند!

و تو...

حتی نگاه هم نمیکنی...!

نیاد روزی که کم باشیم ازون دوسایه رو دیوار

هــر وقــت از دستــش ناراحــت شدی

فقط یـه لحظـه

بـه نبودنـش یا نداشتنــش فـــــــکر کـن . . .


سانسور

چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود.


عمریست نشسته ام
پای لرز خربزه هایی
که هیچوقت یادم نمی آید
کی؟!
خوردمشان…


سکوتـــــــــــــ …
که این بزرگترین اعتراض دل من است.


امروز تولد یکی از دوستانه ، از همینجا تولدشو تبریک میگم

اوکی؟ :تیر

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌
دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌
دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دار
م‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دا
رم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو
ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوست
ت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌
دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌د
ارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس
تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د
وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم

هنوز حوایم..

 

حیوانات مورد علاقه من و عاشقی










گاهی

مرد ایده ال ِ من..


جل الخالق

یک جوان سنگاپوری یک دستگاه جدید و جالب اختراع کرده است که بوسیله آن میتوان از طریق اینترنت بوسه ارسال کرد به طوری که طرف مقابل هم این بوسه را حس کند . این مهندس کامپیوتر اسم این اختراعش را پیام آور بوسه گذاشته است .

Boose ارسال بوسه اینترنتی با اختراع یک دستگاه جدید

این وسیله از ماده سیلیکونی درست شده است که هنگام بوسیدن توسط این دستگاه طرف مقابل بوسه شما را توسط دستگاه مشابه به خوبی حس می کند . برای استفاده از آن ۲ نفر باید به اینترنت متصل باشند تا بتوانند بوسه عاشقانه رد و بدل کنند .

بین ما

کی بیشتر عاشقه، من یا تو؟!!!

بابای بچم ..

باباییِ دخملیِ  من باید همچین روحیه ای داشده باشه :تیر

منظورم علاقه ی وافر به طبیعت می باشد ...... :تیر

دلتنگی ِ سپید


ای سهراب خانه باشد طلبت...
دل من سخت گرفته ست...!!
تو بگو:شانه ی دوست کجاست...؟!!

صبوریم کمه، بی قراریم زیاده...


تو ته کدام فنجان قهوه ای؟

از بــس فــنـجــان هــای قــهــوه راســر کــشــیـده ام و...

בلم کآر دست است ،خوבم بآفتمش !برای همیـטּ است که “خریـבار” نـבارد ...


جدید های رضا صادقی رو از دست ندهید....

شاعر میگه:


بازکن دکان که وقت عاشقیست...


چقدر عاقلند آنهایی که در عشق، احمقند.

بیدِ عشق زده یا عشق ِ بیدزده..

اين دنياي كثيف لعنتي عشق هم دارد !!!! نمي بيني نام مجنون را بر بيدي نهاده اند كه بر سر هر خيابان با باد هر هوسي مي لرزد.

انصاف نیست دنیا آن قدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی،

ولی

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

آن قدر بزرگ باشد که آن کس را که دلت می خواهد نبینی ...

در ره منزل لیلی که...

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی..

هسدی؟

خدایا دستم به دامنت...

خدایا یا نوری بیفکن یا توری ، ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس می ترسد.

عشق یعنی ...؟؟؟

می دونم تکراریه ولی ارزش باز خوندن رو داره، بروید ادامه مطلب:


ادامه نوشته

تمامِ تو سهم منه..

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود.


"فروغ"

قوری

/**/

خرابکاری یعنی اینکه صب قبل از رفتن به سر کار که مامانت رفته نون بخره ، بزنی قوری چایی رو پخش زمین کنی و فرش و سرامیک آشپزخونه رو به گند بکشی و بعد یه ذره با دستمال ظاهرشو پاک نموده، فرار کرده و بروی.... بعد عصر که بر می گردی مامانت زل بزنه تو چشمات و با خونسردی کامل بگه: قوری نازنینم ترک برداشته....

یاسین نوشت: من خواب آلبالو ام هوط وسکاک نمی زنم دیگه....

قرمزته نوشت: بی شک طرفداران هیچ تیمی نمی توانند اندازه ما از یک گل اضافه انقدر خوشحال شوند، دلتان بسوزد.

پ.ن: خوشالم امروز مامانم نگفت برای ناهار فرداتون هم قیمه هست، گفت برات قورمه سبزی درست کردم...:دی

سلامتی آسانسور که فقط یه GF داره !

ینی دست خودم نیستا این پاییز انار بی تو به من نمی چسبه... نه دون شده و نه اب لمبو ؛)

خسته اما با لبخند.

 نوجوان که بودم ، مرد رویاهام دانشجوهای "در پناه تو " و فوتبالیست های "جام جهانی برو" نبودند... تصوری که از مرد ایده آلم داشتم کیف دستش نبود، خودکار هم، عینک هم نداشت، روپوش سفید و براق هم نداشت... دستاش به ظرافت دست یک زن نبود... تمیزی اش هم....

یک چیزی بود شبیه یک مکانیک، نه ازین مهندس های امروزی ها.. ازونا که دستاشون تا آرنج با روغن سیاه شده، که شلوار سرهمی کتان می پوشند، که از قیافه ی راننده اش می فهمند عیب موتور ماشین کجاشه...

اصلن مردهایی که دست کم یک دوره از زندگیشون رو اونطوری(حالا نه صرفا مکانیکی) کار نکرده باشن، کامل نیستن، مردی که نون بازوش رو نچشیده باشه مرد نشده، حالا تو دوره ی دانشجویی یا مدرسه یا حتی بعدش...

مردی که می رسه خونه میره دست و روشو بشوره و من حوله به دست وایسم منتظرش، نه... اصلن مردی که بخواد با همون دست و روی روغنی و کثیف بوسم کنه... با لبخند.

که بیاد و از خستگی لم بده رو مبل مخصوص خودش که بالش های نرم گذاشتم روش... که خودمو لوس کنم و ماساژش بدم... که در کمال خستگی کنترل تلویزیون رو بگیره دستش و زل بزنه بهش، من برم براش یه لیوان چایی داغ و لب سوز بیارم، براش میوه پوست بگیرم... اصن وقتی می رسه قلیونشو چاق کرده باشم، با چای نبات مخصوص ، با لبخند.

نوجوان که بودم با خودم فکر می کردم اگر عاشق بشم و بخوام با عشقم زندگی کنم، حاضرم تو یه زیرزمین نمور و تاریک خونه بسازم، اصن وقتی پیداش کنم منتظر جشن و بزن و بکوب نمیشم... میشم خانوم خونه اش، با هم کار میکنیم، اصن چه معنی داره مادر من بخواد وسایل خونه ی منو مهیا کنه، یا پدر اون بخواد خرج جشن بده، باهم کار میکنیم و هر چی که دوتایی خواستیم رو می خریم و می سازیم و زندگی می کنیم... نور میاد تو خونه و لبخند...

اصن من عاشق اینم که خونه ــمو خودم بسازم...

سال ها گذشته ، من دیگه به هیچ دکان مکانیکی ای زل نمی زنم تا تداعی مرد آرزوهامو پیدا کنم...

حالا این روزها که مقدمات عروسی خواهرم رو می چینیم، با خودم می گم : آدم مگه دیوانه ست سه سال نامزد بمونه که بتونه یه اتاق به خونش اضافه کنه یا نه سه سال دور بمونه واسه اینکه بتونه 30-25میلیون وسایل خونه جهیزیه ببره... نه این، من نیستم.

من با منِ نوجوانی ام فرقی نکردم، فقط بزرگتر شدم و فرضیه ام تبدیل به نظریه شده... حالا شک ندارم تو خواسته ام ، حالا مطمئنم.

من اگر کسی منتظرم باشه، اگر مطمئن باشم که اون خودشه، یک اتاق برام بسه با یه فرش... با لبخند.

سالها از نوجوانی ام گذشته ولی هنوز معتقدم مرد زندگی اونیه که تو تاریکی بره بیرون از خونه و تو تاریکی برگرده،  مرد ِ  زندگی وقتی میاد خونه، خسته است.

و من در اون لحظه از تمام داشته های دنیا یک فرش می خواهم... یک فرش دستباف... شایدم همون 2متری دستبافِ مادربزرگم که همش با مادرم سرش دعوا داریم... شایدم یه روز همونو بردارمو برم. با لبخند.

دد تایم

ازدواج

تنها قراردادی ست در دنیا

که تاریخ شروع دارد ولی تاریخ پایان ندارد.

تا ابد...

باید به چنین قراردادی شک کرد.


پ.ن: دیگه حالم داره ازینهمه حرف و پست درباره عشق و دوستی و ازدواج بهم میخوره، می نویسم اینجا تا بمونم تو رودربایستی که تا یه مدت لاقل دربارش ننویسم... اگه بذارن :دی

ابدیت

عشق ابدیست... نهایتا جابجا می شه از دلی به دل دیگه...
یادمه یه روز تو اون یکی وبلاگم نوشته بودم:
عشق مثل انرژی ست
از بین نمی رود
فقط از فردی به فرد دیگه منتقل میشه(یا از شکلی به شکل دیگه ای)

عشق از آدما، به گیاه، به ماهی، به پول، به موزیک، به خدا.

***

فقط !
.
.
.
یادمان باشد آنهایی كه دوستشان می داریم می توانند دوستمان نداشته باشند !

سرریز و لبریز

از رفتن تو می هراسم، دروغ گفتم.


از این خواب عاشق کش بد
از این فکر باید نباید
نجاتم بده ، نجاتم بده
از این صحنه ی پر هیاهو
تو از ترس چاقو در آهو
نجاتم بده ، نجاتم بده
...
نباید بذاری ستاره بمیره
نباید دل شادی ما بگیره
نباید که این ترس دوری بریزه
همین وحشت از تو مردن عزیزه
همین نم نم غم ، کنار تو خوبه
چه خالی ، چه پر ، مثل شعر نو خوبه

جهان با تو سرریز و لبریز رنگه
کنار تو آوارگی هم قشنگه

دلم نیومد این عکس رو نبینید..

عشق را در خانه باید آموخت.


(البته قبلش باید اینو ببینید)

+آداب غذا خوردن

خوبی که از حد بگذرد...

محبت زیادی همیشه آدمها را خراب می کند !
گاهی آدمها می روند نه برای اینکه دلیلی ؛
برای ماندن ندارند ....
بلکه آنقدر کوچکند که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند !
او که رفتنی است ،
بگذار برود ... !!!

متن دزدیست.

رگ زندگی

بلی یک دوستِ دوستی داریم؛ عاشق است. این چند وقته خودش را در کمد زندانی می کرد و همه اش گریه و ...

شنیدیم دیشب که شنیده معشوقه اش عقد زندگی را با دختر دیگری بسته، ایشان هم لطف فرموده رگ مبارک را مورد عنایت قرار داده اند...

فعلا که زندست.


گفتم:"الهی به امید تو "و صدایی از آسمان آمد که :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
تو نه شما !!!!'
:|

عروسی یا عروسک بازی؟

جان خودم دستگیرم نشد دست آخر کی ها با ازدواج در سن پایین موافقن و کی ها مخالف؟ اصلن بنظر شما چه سنی مناسبه؟ یا چه ملاکی؟ بنظرتون دختره بیشتر قابل نقده یا پسره؟؟ یا خانواده هاشون؟ یا جامعه؟ 

پ.ن: می دونم این پست شبیه تاپیک نویسی در این سایت های ژیگولکی شد... ولی خب یکم دربارش حرف بزنیم بد نیس، شاید دلم قرص شد، زبان در کام چرخید و تونستم بهشون تبریک بگم :دی