و هر که گفت چرا زنده ای؟ بگو: غم نیست
بگو که هیچ کجا گریه نیست، ماتم نیست
بخند و شادی خود را نشان بده به همه
بگو نبودن او آن چنان مهم هم نیست!!
بگو! دروغ بگو! هم چنان دروغ بگو
دروغ گفتن تو درخور جهنم نیست
تو حرف مفت اگر می زنی بزن، اما
بساط عیش من این روزها فراهم نیست.
اونوخت هنوز اونقدری سرد نشده که من رغبت کنم پوتین هامو بپوشم... حتا یک ساعت.....
بعد خمس و زکاتش پای همونا که هوا رو گرم کردن.. والا
صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود.با خودش گفت: مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! و موهاشو بافت و روز خوبی داشت. فردای اونروز که بیدار شد دو تار مو رو سرش مونده بود! امروز فرق وسط باز میکنم. این کارو کرد و روز خیلی خوبی داشت. پس فردای اونروز تنها یک تار مو رو سرش بود. اوکی امروز دم اسبی میبندم. همین کارو کرد و خیلی بهش میومد! روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود! فریاد زد ایول امروز دردسر مو درست کردن ندارم! همه چیز به نگاه تو برمیگرده، هرکسی داره با زندگیش میجنگه. ساده زندگی کن، جوانمردانه دوست بدار، و به فکر دوست دارانت باش..
سرم سنگینی می کنه، سردردهای مزمن و طولانی، حس تهوع یکسره در زمان گرسنگی و سیری... صفرای عزیز دست از سر من بردار... من اینطوری نمی تونم وزن کم کنم.
کارگردانی: سیاوش اسعدی
بازی ها خوب، فضا و گریم و تقریبا یک فیلم خوب و نسبتا متفاوت از قصه های هر روزه...
شاید در نگاه اول آموزش جیب بری به نظر برسه حتا....
مصطفی زمانی، نورا هاشمی، امیر جعفری، بهناز جعفری و ....
* بنظرم بخش عمده بازی مصطفی زمانی مربوط به صدای خاصش باشه...و اینکه نورا چقدر کپی برابر اصل مادرشه..یک بغل حبه قند کم دارم
باغ من از گیاه تکمیل است
لاله ای از هلند کم دارم
این آهنگ و تمام آهنگ های این خواننده را گوش کنید
دامن ساتن ، امیر عظیمی اینجا
ببخشید که لینکش فیلیش کن میخاد....
چنانکه تو به من *آموختی*
*مردان باهوش* هرگز به بانوی محبوب خود
خیانت نمی کنند...
خودش فقط گل کلم هارو می خوره :))
گزارش ميدن به رییس کی چقدر با تلفن حرف زده...
ﺍﺳﺘﺎﺩﻯ ﺩﺭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻼﺱ ﺩﺭﺱ، ﻟﯿﻮﺍﻧﻰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ . ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻭﺯﻥ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺟﻮﺍب ﺩﺍﺩﻧﺪ ۵٠ ﮔﺮﻡ، ١٠٠ ﮔﺮﻡ، ١۵٠ ﮔﺮﻡ. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺯﻥ ﮐﺮﺩﻥ، ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻭﺯﻧﺶ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ: ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﻤﯿﻦﻃﻮﺭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ، ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ . ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﻰ ﻧﻤﯽﺍﻓﺘﺪ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺧﻮﺏ، ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ، ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﻰ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ؟ ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺩﺳﺖﺗﺎﻥ ﮐﻢﮐﻢ ﺩﺭﺩ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ. ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ. ﺣﺎﻻ ﺍﮔﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻪ؟ ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﻯ ﺟﺴﺎﺭﺗﺎً ﮔﻔﺖ: ﺩﺳﺖﺗﺎﻥ ﺑﯽﺣﺲ ﻣﯽﺷﻮﺩ. ﻋﻀﻼﺕ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﻓﻠﺞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ . ﻭ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎً ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ . ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: ﺧﯿﻠﻰ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ . ﻭﻟﻰ ﺁﯾﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻭﺯﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺪ: ﻧﻪ ﭘﺲ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎﻋﺚ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﺭﻭﻯ ﻋﻀﻼﺕ ﻣﯽﺷﻮﺩ؟ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﻢ؟ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮔﯿﺞ ﺷﺪﻧﺪ: ﯾﮑﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺖ: ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: ﺩﻗﯿﻘﺎً . ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﺭ ﺫﻫﻦﺗﺎﻥ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ، ﺍﺷﮑﺎﻟﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺍﮔﺮ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽﺗﺮﻯ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ . ﺍﮔﺮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﮕﻪﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﺪ، ﻓﻠﺞﺗﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻯ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ . ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ . ﺍﻣﺎ ﻣﻬﻢﺗﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻭ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ، ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ. ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺗﺤﺖ ﻓﺸﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽﮔﯿﺮﯾﺪ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺳﺮﺣﺎﻝ ﻭ ﻗﻮﻯ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ ﻭ ﻗﺎﺩﺭ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻋﻬﺪﻩ ﻫﺮ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻭ ﭼﺎﻟﺸﻰ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ، ﺑﺮﺁﯾﯿﺪ! ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ، ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭ . ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖﻃﻮﻻﻧﯽﺗﺮﻯ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ .
چون اگر مو صاف باشد دل عاشق از توی آن می‌لغزد و می‌افتد
اما دل توی موی فـــــر گیر می‌کند
با محوریت موضوع عشق، هوس، زناشویی، ابتذال، خیانت، انتقام و در نهایت قصاص.
نشان دادن همه ی بدی های جامعه در کمتر از دو ساعت... بازی ها خوب و پردازش هم عالی... موسیقی خوب.
به دوبار دیدن هم می ارزد...
چقدر همه ی ما در عین بی گناهی می تونیم مقصر های بزرگی باشیم...
بعد یه دختر دیگه داشت بلند بلند با تلفن حرف می زد که من خواسته ناخواسته می شنیدم:
- برام انگشتر می خری؟
+
-خب دلم انگشتر می خواد
+
-هارهارهار(خنده)
- خب باشه برا ولنتاین تو یه انگشتر بر من بگیر منم یه ساعت طلایی برا تو...
+
-هارهارهار(خنده)
و من با خودم فکر کردم اون پسری که با این دوسته باید عجب قالتاقی باشه که از پس این بر بیاد...
هارهارهار(خنده)
یک خانومی هم هست در این آرایشگاهی که من میرم... تا یه بند به صورتت بخوره، ده بار "عشقم، عشقم" تحویلت می ده...
بعد شوهرش(؟؟!!) زنگ زده، این مکالمه اش بود:
-چطوری کثافت؟
+
-بیخود...
+
- غلط کردی ، کجا بودی؟
+
-کار دستمه مزاحم نشو...
البته همش با خنده، ولی خب دیگه....
تصور کن؛ امین رستمی اینجا
تصور کن که بارونه پرنده داره میخونه
منم موهاتو می بافم می بوسم دونه به دونه
تصور کن اگه حتی برات مثل یه کابوسه
ببین گلهای قالی هم به پاهات میزنه بوسه
تصور کن عزیز من منو تو توی این خونه
با احساسی ترین لبخند موهاتو میزنم شونه
ببند چشماتو یه لحظه بیا تو عمق آغوشم
منم از چشمه ی لبهات شراب بوسه می نوشم
میدی دستات و به دستم میزاری سر روی شونم
میگی چند تا دوسم داری میگم اندازه ی جونم
تموم فکر من اینه که یه جمله ی احساسی
بسازم واسه ی چشمات ی تا بدونی واسم خاصی
برای مخاطب خاص....
اگر به هر عنوانی با افراد مبتلا به بیماری آلزایمر مواجه هستید. یک نامه یا دلنوشته بنویسید.. دلنوشته هایتان را با درج نام و آدرس خودتان در سایت انجمن آلزایمر ایران باز نشر می کنیم.
یک فیلم با روایتی متفاوت از آدم ها، رفتار شناسی و بهتر بگم مردم شناسی، تقابل فقر و ثروت،داستان شما را تا دقیقه های آخری می کشاند و ذهن را برای حل معما به کار می اندازد.. شروع تقریبا جاذب و پایانی نسبتا سرد.
بهر صورت مانی حقیقی کم طرفدار ندارد. ولی ترانه هم عالی بود.
به یکبار دیدن حتما می ارزد.
پانته آ بهرام به خاطر این فیلم جایزه ی جشنواره فجر برده و بازی مهران احمدی واقعا خوب بود..
دیدن این فیلم فقط در روزهای تخفیف دار توصیه می شود.
+ینی آخر آخرِ فیلم رو اعصاب بود..بطور خوشحال کننده ای نتیجه گیری نداشت..
+ حواسمان باشد هر چیزی که خیلی آسان به دست آمد و شیرین بود یک کلکی پشتش هست... اگر ما را بردند به یک شهر اسباب بازی که ساعت هایش عقربه هم ندارد برای اینست که "خرمان کنند".
اگر پولمان را گرفتند و گفتند می کاریم تا درخت سکه و اسکناس و دلار و شمش بپرورانیم برای اینست که همان اندک را هم از ما بگیرند.. (شک نکن بعدش میگه باید دونفر رو هم معرفی کنی که اون دو نفر هم دو نفر دیگه رو...)
دنیا مثل یک ترازو می ماند... شایدم نه مثل پیشخوان مغازه ایست... تا بهایی نپردازی کالا یا خدماتی دریافت نمی کنی.. به همین سادگی...
با توجه به این قانون ، آدم های خوشگل و خوش تیپ و مهربان و پولدار هم که در نگاه اول هیچ عیبشان نیست لابد یه مشکلی یا کلکی در کارشان است. شک نکنید.(26آذر90- کوچه خوشبخت)
+بعضی بازی ها خیلی خطرناکند... بعضی بازی ها خیلی مفرح اند...بعضی بازی ها فقط وقت رو خوب می گذرونند..
یکی سرسره بازیه... همبازی لازم نداری... کیفش هم مثل بقیه نیست..
یکی تاب سواریه... همبازی نداری ولی یکی باید هولت بده... وگرنه کیفی درش نیست..
شاید بهترینش الاکلنگ باشه... هم بازی ات باید هم قد و هم وزن خودت باشه... همیشه هم چشم تو چشم هستید..
نه اینکه اشکنک داره و سر شکستنک داره... نه... ولی بعضی بازیها خیلی خطرناکند.(آرشیو بهمن 90-کوچه خوشبخت)
که همیشه خونریزی می کند و جز با مرگ التیام نمی پذیرد..
دوست نداشته باشی که بخوابی..
مجبور می شوی خودت را سرگرم کنی..
حتی از کتاب های نخوانده ات هم یاد می کنی..
بعد از راه دور عکساشو براتون بذاره رو واتس آپ که بخوری پاته نخوری پاته!!!؟؟
بعد آدم با صدای چنتا قورباغه تو تاریکی هم خاطره زنده کنه.........
آسمونم دلش قصه داره حق داره هرچی امشب بباره
جای برف باز میشینی کنارم مطمئنم دیگه شک ندارم
شک ندارم تو فکرم هستی تنهایی تو اتاقت نشستی
گفته بودی دلت تنگ نمیشه پس چرا هی میای پشت شیشه
برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره......
ت
خدارو شکر که جای فلانی نیستم!
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد وقت است که همچون مه تابان به در آیی...
فیروزه ای آبیه یا سبز؟
به خدا...
