فرزند ِ من

یک تبلیغ بسیار جالب از پذیرفتن کودک به فرزندخواندگی...

 

سرخ و سفیدِ...

یعنی حالم داره از (انگری برد) های قرمز رنگ در پژوهای سفید رنگ بهم می خوره....... شما چطور؟

u2012

فقط خواستم بگم: شیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره ؛ اسپانیا

ا ، ع، او

من انتظار تو را می کِـــشم

تو مرا از انتظارت می کـُـــشی ...

لعنت بر هر چه فتحه و ضمه وکسره

دوشنبه است ما داریما..

خانه از پای بست داغان بود... والا یه متر فرش نبود روش یه بالش جا بدی برای استراحت... حرکتی فرای خانه تکانی های عیدانه... یعنی در خد شکستگی ستون فقراتم الان....

مادره من دارما....


عیدتون مبارک. توجه بنمایید بزرگترین عید اسلامی در بین ماها چقدر کمرنگ برگزار میشه...

واقعا که نمی گم این خوبه یا اون بده ها نه... ولی حال و هوای امروز رو در وبلاگستان/ پیامک ها و کوچه خیابان خوب بخاطر بسپارید و 18روز بعد باز دوره کنید...

مسلمونیه ما داریم؟



یعنی این پست فقط و فقط در تناقض کامل با دو پست پایین تریست...

درک نه دَرَک

برای اینکه بتوانی یک زن را درک کنی...

با کفش پاشنه 10سانتی 2کیلومتر راه برو......... یک شکم بزا........

شمبه

شنبه ای که دوشنبه اش تعطیله، چه حالی میده... اصلن یه انرژی دیگه ای در چنین روزی جاریست :دی

تمارض- وقت کشی- مرگ

یعنی شیفته ی این همزمانی جام ملت های اروپا با انتخابی های اسیا هستم...

اونا باید جلو چه کسایی بازی کنند! اونوقت ما باید ادا و اطوار این عربارو چطور تحمل کنیم... آدم می خواد خودشو نه اونا رو بزنه له کنه...

بال های کودکی

می توان یک  بار دیگر باز هم

بال های کودکی را باز کرد؛

چشم ها را بست و بر بال خیال

تا تماشای خدا پرواز کرد.

بازارچه بنیاد زینب کبری(س)

به نفع کودکان، دانش آموزان و دانشجویان بی سرپرست

و زنان سرپرست خانوار


زمان چهارشنبه 24خرداد/91  از ساعت 16 الی 22

پنجشنبه و جمعه 25 و 26 خرداد از ساعت 10 الی 22


نشانی: اقدسیه ، بعد از تقاطع آجودانیه ، کوچه نیلوفر، پلاک 5، بنیاد زینب کببری

تلفن: 22283361   و    22801280


شماره حساب های بنیاد

بانک ملی: حساب سیبا:

0102826021008

حساب شبا:

IR270170000000102826021008

شماره کارت بانک پاسارگاد:

7314-1598-2910-5022


فاطی و سیا

هندزفرری شو گذاشته تو گوشش...

همون وسطا که داره ابروی منو قیچی می زنه و درباره آلزایمر مادر دوستش سوال می پرسه، یهو لحنش عوض میشه؛ خیلی ابلهی، نگفتم اگه بهم دروغ بگی دلم میشکنه!....

یک زن مطلقه ی جوان و زیباست، یک پسربچه ی 7ساله دارد، هربار که می روم با یک بوی فرند جدیدش می گپد..

بلند بلند... انقدر که همه می دانند او  سیاوش را با چه اختصاری صدا می زند، که سیاوش چکاره است، چند دقیقه دیرتر از موعد زنگ زده، آخرین غذایی که باهم خوردند چیست...

یکهو بر می گردد به حال خودش و درباره ی مدل ابرو سوال می پرسد و چند لحظه بعد دوباره از نو...

+موندم چطوری بعضی ها می تونند بین 10تا ادم به این بلندی با دوس پسرشون حرف بزنند، اونم انقدر راحت.

والا آرایشگرند داریم!


+شکافنده

من

در یک دست کنجد شکلاتی مملو از از گردو  و بادام.... نشسته ام سایت های رژیم مژیم ها را جستجو می کنم.

یعنی همچین موجودیه الی....

و بوی یار

زیاده خواه نیستم!

جاده‌ ی شمال ...
یک کلبه ی جنگلی‌ ...
یک میز کوچک چوبی با دو تا صندلی ...
کمی‌ هیزم ...
کمی‌ آتش ...
مه‌ِ جنگل ...
کمی‌ تاریکی‌ِ محض ...
کمی‌ مستی ...
کمی‌ مهتاب ...
برای حال بیشتر ... چند نخِ سیگار
و بوی یار ...
و بوی یار ...
و بوی یار ...

- نیکی‌ فیروزکوهی -
 

دل خوش سیری چند؟

یک میوه فروشی بزرگ

: گیلاس کیلویی 8هزار تومان

یک جعبه کثیف بیرون کنج دیوار

پر از میوه های لهیده و ...

یک زن که چادرش را روی صورتش کشیده

در حال جمع کردن میوه های خراب در یک کیسه

صورتش دیده نمی شود

میوه فروش وزن کیسه را نمی سنجد: هزار تومان.

سه ثانیه دیگر، زن آنجا نیست.


+مرد بقال ازمن پرسید: چند من خربزه می خواهی؟ من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟

+مرد آن شهر اساطیر نداشت، زن آن شهر به سرشاری یک خوشه ی انگور نبود..

کاکلی

یک جوجه ی کوچک صورتی بود که در کارتن خالی موز  زندگی می کرد، جان که گرفت، رنگ عوض کرد، سفید شد، کاکلش سرخ شد، گردنش بلند شد، از کنترل خارج شد، می پرد، بال می زند، بحث است، اگر ماده است بزودی تخم خواهد گذاشت، اگر نر باشد صدای قوقولی اش بزودی خواب را از ما خواهد گرفت..

کار به آنجاها نمی رسد، آپارتمان که جای این چیزها نیست.


-سرش را جدا کنید، یک آبگوشتی بزنیم..

-بگذارید بماند طفلی..

-گناه دارد، ببریم پارک تحویلش بدهیم.


بازی 90+4 دقیقه ست.

ایستاده ام در پیتزایی سر خیابان... منتظر یک پیتزا مخصوصِ بهار...

زوم کرده ام روی ثانیه شمار...

ازبکستان حمله می کند، حمله می کند، حمله می کند...

ایران در دقیقه 79 یک گل نوش جان  می کند؛ اینم عکسش:

گل را نمی شمارند.

90+4 دقیقه بازی ضعیف سرخپوشان ایرانی...

پاس انصاری فرد و گل خلعتبری...

برد ایران.

انفجار لحظه ایه پیتزایی.


+می گویند توپ گرد است...

+می گویند بازی نود دقیقه است...

+می گویم این برد به جانمان ننشست.

به اضافه اینکه 5شنبه ی گذشت مجید رفت.

مردانه روز

برای مرد های امروزی؛

اگر سبیل نمی گذارید ،لا اقل ابرو بر ندارید....

***

گویند؛

زندگی با "زن" شروع می شود

و

مردن با "مرد"

والا به ما چه...

***

فرموده اند؛

همیشه با مردی باش که رژ لبتو خراب می کنه نه ریملتو...

***

خدایا در آفرینش مردها کیفیت را فدای کمیت نکن، کمتر خلق کم ولی آدم خلق کن...

***

عنکبوت های ماده بعد از جفتگیری نرهای خود را می خورند، آنها تنها موجوداتی هستند که فهمیده اند شوهر به هیچ دردی نمی خورد.


این روز بر مردهای وبلاگستان مبارک و بر پدر هایش مبارک تر.....

***

سیمین : پدرت اصلا میفهمه که تو پسرشی!  نادر : اون نمیدونه من پسرشم ، ولی من که میدونم اون پدرمه ..


شکاف دیوار

 امیرالمؤمنن علی بن ابی‏طالب (ع) در 13 رجب سی سال بعد از عام الفیل، در شهر مکه و در خانه کعبه به دنیا آمد.

مورخان عرب نوشته‏ا ند که وقتی «فاطمه بنت اسد» مادر علی (ع) دچار درد زايمان شد به كنار خانه کعبه رفت و اینگونه مناجات کرد: «پروردگارا! من به تو و به همه پيمبران و كتاب‏هایى كه ‏از سوى تو آمده است ايمان دارم ، و گفتار جدم ابراهيم خليل كه اين خانه را بنا كرد را تصديق می‏کنم. پروردگارا! به حق همان كسى كه ‏اين خانه را بنا نمود، و به حق اين نوزادى كه در شكم من است، ‏ولادت او را بر من آسان گردان».

به دنبال اين دعا بود كه ناگهان خانه كعبه ‏شكافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از ديدگاه حاضران و زوار پنهان گرديد و ديوار خانه نيز مانند اول به هم پيوست. مردم که هراسان شده بودند خواستند قفل در را باز كنند ولى در باز نشد، و دانستند كه سرى‏ در اين كار هست و اين ماجرا از جانب خداى تعالى است.

محلی که برای مادر امیرالمؤمنین (ع) شکافته شد اکنون "مستجار" نامیده می‏شود و چسبیده به "ركن يمانی" است.

از آن زمان بیش از 1440 سال می‏گذرد. با اینکه در این مدت مدید، خانه کعبه بارها و بارها تعمیر و حتی از نو بازسازی شده است اما هر بار پس از تعمیر، نوسازی و حتی تعویض سنگ‏ها، دوباره محل شکافته شدن ظاهر می‏گردد.

نمای نزدیک از شکاف دیوار که تعمیر شده است:

عکس دیگری از محل شکاف که در تعمیری دیگر مرمت شده است:

مقایسه عکسهای زیر با عکسهای بالا نشاندهنده تعمیرات متعدد در سالهای مختلف است:

تصاویر نزدیکی از محل شکاف که تلاش شده است با میخهای بلند و بست فلزی متصل و مهار شود:


+یک رب مانده 


اگه گندم پوست تنم بود...

شاعر دنیا، من اگه بودم آغاز شعرم، با کلام پدرم بود تشنه تو صحرا، من اگه بودم آب حیاتم توی دست پدرم بود وای اگه گندم،پوست تنم بود اون که با دستاش، منو می کاشت پدرم بود ریشمو تو خاک اگه می ذاشت پدرم بود پدر جونه، پدر روحه، پدر دینه و ایمونه پدر خسته، پدر بیزار،از این دنیای دیوونه پدر نوره، پدر امّید، پدر عشقه که می مونه پدر خندون، ولی گریون، از این دنیای دیوونه


پ.ن: سالی هزار بار جای تو خالیست.. اینجا در قلب من... چه کسی گفت؛از دل برود هر آنکه از دیده رود؟

بدون شرح


این رسمش نیست

یک زمانی هوا که مثل حالا می شد، با عصر های دلنشین.. کوچه پر می شد از پسر و دخترای رنگارنگ.. از فوتبال بگیر تا تیله بازی و خاله بازی و لی لی ..........


حالا اما 3تا پسر کوچیک داره کوچه ما ، تا تکون می خورند یا فریاد دزدگیر یک ماشینی بلند می شه یا هوار یک همسایه...

مجید چطوری؟

نیایید اینجا بخواهید مرا رجوع بدهید به معارف دبیرستان یا یک و دوی دانشگاه که بی شک از همه تان بهتر پاس شان کرده ام...

مسئله:

مجید؛ مرد جوانی که نوعی عقب افتادگی ذهنی و جسمی دارد، به تعبیری مهجور است. سال ها پس از مادر و پدرش در خانه خواهر و برادر و آسایشگاه زندگی کرده است.

حالا یک سالی ست بیماری جسمی سختی هم بر او غالب شده، دور نرویم سرطان دارد، با چهار غده بزرگ در چند نقطه ی بدنش..

او قادر نیست دردش را بفهماند، وقتی به او غذا می دهند معده اش پس می زند، وقتی غذا نمیدهند به سبب خوی کودکانه اش مدام تقاضای نان و خوراک و نوشابه می کند.

هر چه می خورد و نمی خورد ، روزی 3-4بار استفراغ می کند، توانایی و فهم کنترل خودش را برای کثیف نشدن خانه شان هم ندارد.

نحیف و نحیف تر می شود، مصداق درستِ پوست و استخوان.. زرد. دیگر جواب "مجید چطوری؟" را هم نمی دهد. دیگر وقتی زنگ خانه به صدا در می آید نمی پرسد کیست...

اینکه خانواده اش چطور برای نگهداری اش و عذابی که از بیماری می کشد، از نظر روحی و روانی و البته مشکلات مراقبت در سختی اند  بماند...

سوال من اینست: او که لذتی از دنیا نبرده، اصلا دنیایی ندیده، گناه کردن که پیشکش، بیش از سی سال عمرش داده ، حالا هم ماههای قبل از مرگ را چنین دردناک سپری می کند.. و این یعنی عدالت الهی.


عریانی زشت است

حرمت... نه.

اصلا اصل احترام به عقاید انسانی.. نه.

اصلا اعتقاد به ادب و نزاکت اجتماعی...

خب انسان، دست کم به یکی ازینا احترام بذار.

اون یارو ش.ن از اول هم ازش خوشم نمیومد، بهش گوش نمی کردم.. بی تربیت...

یک معترض خوب، حتما یک خواننده خوب نیست... و یک خواننده ی خوب حتما یک معترض خوب نیست.

چنتا آهنگ اعتراضی (به مسائل اجتماعی و روزمره جهان) از داریوش و ابی و سیاوش قمیشی و گوگوش و خیلی های دیگه شنیدیم؟؟ کسی(هنرمندی) کارش رو خوب انجام می ده (مخصوصا در وادی "هنر") که بتونه زیر پوستی حرف (حقی اگر داره!!) اشو بزنه. مثل خیلی فیلم سازی ها... که حتی ممکنه در قالب اعتراضی ساخته بشه ولی اصلش بر تایید باشه..که نمونه هاش این اواخر کم نبود. وگرنه فیلم اعتراضی بدجور رو که اکران نمی شه، کسی اصلا نمی بینه که بتونه رسالتش رو انجام بده.... مثل همین آهنگ اخیر که حتی آدم ها می ترسند در خانه خودشان بهش گوش کنند.

ابعاد قابل بحث زیادی داره... من اعتراض اساسی ام به شخصیت خواننده بوده و هست.. من چیزهای عریان رو دوست ندارم، حتی فیلم یا آهنگ های عریان.

بعد اضافه شد: در کل باید حواسمون بیشتر جمع باشه، اغلب اعتراضات گسترده ، بیشتر تبلیغی ست برای اون عمل(درست یا شنیع). یعنی اونی هم که نشنیده جذب میشه که هرطور شده سر دربیاره، در صورتیکه اگر رسانه ای نمی شد، شاید انقدر هم تاثیر نمی ذاشت.

بدون شرح

نامه

این روزها نامه هایم بوی ناب درخت ، بوی ناب کاغذ نمی دهد..
 برای مرور نامه هایم تنها بالا و پایین کردن چند دکمه کوچک کافیست.


الان یک رب مانده

نگرانیم.

بچه ها! اگر شهر سقوط کرد نگران نباشید، دوباره فتح میکنیم؛ مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند . . . (شهید محمد جهان آرا)

+به مناسبت سوم خرداد/ سالروز فتحِ شهر