همچین نان آوری ام،من
5شنبه صبح که رفتم نون بخرم یادتون هست؟ رفتم. از شانس یه جای پارک جلوی نونوایی بود، هنوز یه نفر از نوبت کم نشده بود که مغازه داره اومد جلو شروع کرد به غرغر که چرا اینجا پارک کردی میخام بار خالی کنم..ازین حرفا... منم گفتم سر صبحی چرا کل میکنی؟ خب تابلو که نذاشتی، اینجام خیابونه دیگه، با زبون خوش بگو .. رفتم یکم جابجا کردم...
5تا نون تافتون گرفتم برگشتم، یه ال 90 موازی ماشین من پارک کرده بود، واستادم تا بره، بعد باز واستادم تا همون آقا اولیه سبزی هاشو از خیابون جمع کنه تا من برم..
کوچه موازی کوچمون رو اومدم ، سر کوچه دوطرف ماشین پارک بود، یه پرایدی هم انقدر بد سر کوچه گذاشته بود که نمی شد پیچید، با اینکه خیابون یه طرفه بود بیخیال شدم گفتم می رم از سر خیابون باز میام...
حالا هزاری اونجا کسی نمیاد تا رسیدم سر خیابون که خلاف برم یه ماشین راهنمایی رانندگی جلوم اومد، چشای ماموره 8تا شده بود که خانوووم یک طرفه است کجا می ری...
فکر کنید مجبور شدم دنده عقب برگشتم از یه کوچه، راه اومده رو دوباره رفتم که اگه خدا بخواد برم خیابون اصلی، آخر کوچه که رسیدم، یه پراید خاکستری پارک کرده بود و راننده اش گذاشته بود رفته بود پی کارش، خلاصه یه رب بیست دیقه منتظر نشستیم نیومد. آخرسر یه آقایی از اون طرف اومد و ماشین رو هل داد که ما رد بشیم...
نمی خواد با خودتون تصور کنید که من چه حالی داشتم اون دقایق... بالاخره بعد از 40 دیقه رسیدم تو کوچه، اومدم برم تو پارک، دیدم همسایه می خواد بار خالی کنه...
خیلی آروم ، نفس عمیق کشیدم و با آرامش تمام گفتم، آقای فلانی ، بذار من پارک کنم بعد شما هرکار خواستی بکن....
اینطور شد که فهمیدم نانآور خانه بودن بسی سخت و دشوار می باشد...
+سوگواری هایتان مقبول.
+این بدون شرح رو ببینید..
+فهیمه راستکار، بر اثر بیماری آلزایمر درگذشت(دوبلور، بازیگر و پیشکسوت ایرانی)