پدرم پشت دو بار امدن چلچله ها .پشت دو برف.

پدرم پشت زمانها مرده است.

پدرم وقتی مرد .اسمان ابی بود.

مادرم بیخبر از خواب پرید.خواهرم زیبا شد.

پدرم وقتی مرد. پاسبان ها همه شاعر بودند.

مرد بقال از من پرسید:چند من خربزه میخواهی ؟

من از او پرسیدم : دل خوش سیری چند؟؟؟


این شعر از دو روز پیش در ذهن من می چرخه....


"سهراب سپهری"