ازونجایی که صبح ها با برادرم می رم سر کار و ایشونم باید یه رب به هش انگشت بزنند... من این روزها که ماشین ندارم زودتر می رسم سر کار و همکارام همه متعجبند :)))

برادرم همه نونوایی های راه رو بلده، بلا استثناء هر روز از یک نانوایی متفاوت از دیروزش نون می گیره :)

برادرم اول دوتا دختراشو می رسونه مدرسه بعد منو می رسونه اینجا.. همچین سرنوشتی داره داداشم :))


ازینکه صفت و موصوف اون آقاهه تو اون سریال ـه دقیقا مثه پدر نداشته ی من است اصلا خوشم نمیاد..هی هر شب هر شب... ینی چی آخه :((

یک مدت طولانی بود همش جلوی سرمو بالایی شونه می زدم و سفت می بستم... حالا چند روزه فرق از وسط شدم همچین... به قول یه دوستی مثه دختره ـه توی بشقاب.......

+ینی اگه به شما ها بگم به گفته ی دکتر، دقیقا چند کیلو اضافه وزن دارم در روند سوزاندن وزن اضافی اثری خواهد داشت؟ اخه چه کاری از شما بر میاد :))  


بعد یه عده می رن در صفحه مسی و آهنی و اینا فوش می نویسن، یه عده هم میان صفحه طرفداری و عذر خواهی و اینا راه می ندازن.... یه عده هم هستند این وسط هر دو گروه رو لایک می کنند :))))


+ چقدر باید بگذرد تا آدم بوی عطر تن کسی را که دوست داشته از خاطر ببرد؟